کد مطلب:164572 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:133

تحقیق حقیقت خواب
بدان كه سید مرتضی - اعلی الله مقامه - كلیه ی خواب را انكار و بطلان آن را كالشمس فی رابعة النهار انگاشته. و در كتاب غرر و درر بر این مطلب ادله و براهین چندی كه آنها را پایدار و حجت پنداشته، فرموده كه:

انسانی در حالت خواب، عقل از او فرار و كارهائی چند كه در نزد عقلاء در غایت قبح و انكار است، در حیز اصدار. [1] . مانند این كه در خواب با مادر و خواهر مواقعه [2] و مباشرت می نماید. و این كاشف از آن است كه عقل و شعور، از او دور. پس چه اعتبار به خواب خواهد بود.و اما آنچه فلاسفه از بابت هذیان گفته اند كه چون آدمی به خواب رود، روح متصل می شود به عالم خود. و در آن مقام، كشف و شهودی برای او حاصل می شود. پس این هذیان


صرف است، زیرا كه ما از برای نفس عالمی نیافتیم و ندانستیم كه آن چه عالم است و در كجا است. برهانی بر آن نیست. این خلاصه ی كلام سید بود.

و در جواب از او آن است كه: خواب دیدن، امری است متیقن. [3] و اگر همه ی خوابها بر باطل باشد لازم دارم كه احداث خواب بی فائده باشد. و اگر همه بر حق باشند و مطابق واقع باشند، پس مردم ادعاء نبوت خواهند نمود؛ و اخبار به مغیبات خواهند نمود و نظام عالم انتظام نخواهد گرفت. پس از این بابت، مخلوط نمود حق تعالی رؤیای صادقه و كاذبه را به یكدیگر، تا یكجا بی فایده نباشد. و همه را صادقه قرار نداد تا نظام به هم نخورد. و به همین نحو استدلال نمود حضرت صادق - علیه السلام - در «توحید مفضل» و از این گذشته، در این كه بعضی از خوابها راست می باشد چیزی است كه محل انكار نیست و محسوس است. و هر كس فی الجمله آن را مشاهده نموده و انكار آن خلاف ضرورت حس است. پس بسا می شود كه در خواب می بینم زید در نزد ما آمد فی الفور تعبیر می شود. و اما این كه بعضی از چیزها در خواب از انسان صادر می شود كه خلاف عقلاء است، پس آن دلالت ندارد بر بطلان جمیع خوابها. نهایت این كه آن خواب مخصوص، باطل باشد. با این كه فی الحقیقه آنچه را كه دیده می توان تعبیر نمود. مثلا مباشرت با مادر را تعبیر به زیارت مكه نموده اند، زیرا كه مكه ام القری است، نه این كه فی الحقیقه با مادر مباشرت كرده باشد. مجملا این دلیل اخص از مدعی است و اما این كه نفس را جز عالم شهادة عالمی نیست، پس این كلامی است كه ناشی از عدم تعمق در عوالم است، چه از جمله ی بدیهیات است كه عالم غیبت نیز مانند عالم شهادت موجود است و آیه ی: (عالم الغیب و الشهادة) [4] بر آن دال است، چنان كه آیه ی: (الا له الخلق والامر) [5] بر آن گواه


است. پس عالم امر و عالم غیب از جمله ی عوالم است.

و مراد از عالم غیب آن است كه غایب از حواس است، و آن را عالم امر می نامند، و آیه ی شریفه ی: (و یسئلونك عن الروح، قل الروح من امر ربی) [6] گواه بر آن است كه نفس را ورای این عالم، عالمی دیگر هست و انكار آن مكابره [7] است و طفره محال است و از مبداء المبادی تا عالم اجسام، افاضه ی فیوضات بی وساطت اسباب، صورت پذیر نیست. پس نفس را عالمی است ورای این عالم كه به واسطه ی تقلیل علایق و عوایق [8] اتصالی به عالم امر حاصل می شود و انكشاف و شهودی برای او حاصل می آید به خلاف این كه در چاه بدن مقبول و به واسطه ی تعلقات از عالم خود دور باشد، پس ظلمانی است عنصریت بدن، در او مؤثر، و حواجب و غواشی و رنگ زنگ و غبار اثام و معاصی او را تار و تیره گردانید.

بالجمله؛ انكار این عالم با وجود مقدمات و براهین حكمیه كه ذكر آنها در حوصله ی گنجایش این كتاب نیست، خارج از قانون محاوره ی مجادله ی افاضل اكامل است. با اینكه اخبار بسیار، دلالت دارد بر وجود رؤیای صادقه فی الجمله، اگر چه این اخبار آحاد است و اخبار آحاد در نزد سید مرتضی، معمول بها نیست. علاوه، اخبار آحاد مفید ظن و ظن را در غیر مسائل فرعیه ی فقهیه اعتباری نی. لیكن این اخبار؛ به واسطه ی كثرت، متواتره به تواتر معنوی می باشند. به این معنی كه قطع [9] داریم كه بعضی از آنها صادر از ارباب عصمت شده است. و این اخبار بر چند صنف است: مثلا اخباری كه دلات دارد كه هر كه پیغمبر را در خواب دیده، حقیقة آن جناب را


دیده و آن رؤیای كاذبه نیست. [10] و مثل خبری كه:

فاطمه [علیهاالسلام] در خواب دید كه پیغمبر خدا به خانه ی فاطمه شد. و او را بر دراز گوشی سوار و حسنین را با امیرالمؤمنین برداشته و به حدیقه ی بنی دحداح برده و گوسفندی ذبح كرده و كباب نموده، و پیغمبر و علی و حسنین هر یك لقمه ای از آن برداشته خوردند و فی الفور مردند. پس چون صباح شد پیغمبر به همین كیفیت دراز گوش برداشته و فاطمه را سوار و علی و حسنین را به همراه گرفته و بدانجا رفته و گوسفندی كباب كرده. پس پیغمبر دست دراز كرده و لقمه [ای] از آن برداشته خواست كه تناول نماید پس فاطمه به گریه در آمد و دست مبارك پیغمبر را گرفته و نگذاشت كه آن گوشت را تناول نماید. پیغمبر از سبب آن سؤال نمود، فاطمه كیفیت رؤیا را معروض حضور آن جناب داشت. پیغمبر متفكر، ناگاه جبرئیل نازل و این آیه را آورد: (انما النجوی من الشیطان لیحزن الذین امنوا و لیس بضارهم شیئا الا باذن الله و علی الله فلیتوكل المؤمنون) [11] و گفت كه شیطانی است زها نام كه خواب پریشان بر مؤمنان می نماید تا ایشان را بترساند. و هر كه بعد از خواب پریشان از آن پهلو به پهلوی دیگر برگردد و این آیه را سه دفعه تلاوت كند و آب دهان بیندازد رفع نحوست آن خواب خواهد بود. [12] .

و مثل اخباری كه ورود یافته در تفسیر آیه ی شریفه ی: (الذین امنوا و كانوا یتقون - لهم البشری فی الحیوة الدنیا) [13] كه مراد از بشری خوابهای خوش است. [14] و مثل این كه:


پیغمبر خدا هر صبح كه بیرون می آمد به اصحاب می فرمود: «هل من مبشرات»؟ [15] .

(مراد این كه آیا خواب خوش دیده اید یا نه؟) و مثل اخباری كه دلالت دارد بر این كه خواب مؤمن در آخر الزمان، یك جزء از هفتاد جزء از نبوت است. [16] و مثل اخباری كه دلالت دارد بر خواب دیدن حضرت سیدالشهداء قبل از ورود به كربلا و بعد از آن. [17] و مثل خوابی كه حضرت رضا دید، در این كه پیغمبر او را امر فرمود به حفظ كردن قصیده ی سید اسماعیل حمیری، چنان كه در عیون اخبار الرضا مذكور شده است. [18] و همچنین است اخباری كه وارد شده است در تفسیر آیات، بلكه آیات را صراحت در آن است. مانند آیه ی: (قد صدقت الرؤیا) [19] در حضرت ابراهیم و آیه ی وافی هدایه ی: (اریناك الا فتنة للناس). [20] كه پیغمبر در خواب دیده بود كه میمون چندی بر منبرش بالا رفته اند. [21] و مثل خواب عزیز مصر و تعبیر حضرت یوسف. [22] و مثل خبری كه صاحب مناقب ذكر فرموده از ابن عباس كه:

هند از عاشیه سؤال كرد كه خوابی دیده ام. از پیغمبر سؤال كن كه آن را تعبیر كند. آن جناب فرمود كه خواب خود را بیان كند. هند گفت كه درخواب دیدم كه آفتابی در بالای من طلوع كرده است و از فرج من ماهی بیرون آمد و ستاره ی سیاه از آن ماه بیرون آمد پس آن ستاره پیچید بر آفتابی كه از آفتاب اول بیرون


آمد كه كوچكتر از آفتاب اول بود، پس آن ستاره ی سیاه آن آفتاب كوچك را فرو برد. پس به جهت آن فرو بردن اطراف آسمان سیاه شد. پس از آن دیدم كه ستاره [ای] چند از آسمان ظاهر شد و ستاره ی سیاه چند از زمین برآمد اما آن ستاره های سیاه احاطه به كنارهای زمین نمودند. پس چشمهای مبارك آن جناب پر از اشك شد. پس از آن فرمود: ای هند! دور شو! بیرون رو، ای دشمن خدا! دو دفعه این كلام را فرمود. پس فرمود كه به تحقیق تازه كردی غمهای مرا و خبر مرگ دوستان مرا به من دادی. پس چون هند بیرون رفت آن جناب فرمود: خداوندا! لعنت كن هند را و لعنت كن نسل او را! پس سؤال شد آن جناب از تفسیر آن خواب فرمود كه آن آفتابی كه از بالای او برآمد، پس علی بن ابی طالب است. و آن ستاه كه بیرون آمد مانند ماه سیاه پس آن معاویه است كه مفتون فاسق است، منكر خدا است. و آن تاریكی كه آن را هند گمان كرد و دید كه ستاره ی سیاه از ماه برآمد پس پیچید بر آفتاب كوچك متولد از آفتاب بزرگ پس آن آفتاب را بلعید و فرو برد پس آن سیاه شد پس آن پسر من حسین است كه او را پسر معاویه می كشد پس آفتاب سیاه می شود و افق تاریك می شود و اما ستاره ی چند سیاه در زمین كه احاطه به زمین كردند از هر مكان، پس آنها بنی امیه اند. [23] .

و چون این مقدمات دانسته شد، پس بدان كه خواب گاهی شیطانی است و گاهی رحمانی. پس اگر شكم شخص پر از غذا باشد و ابخره [24] متصاعد شود و به دیوان خانه ی دماغ كه در مقدم سر است می نشیند و قوه ی خیالیه قوتی می گیرد. و خیالات می نماید و آن رؤیا خیالی است و حقیقت و واقعیت ندارد. بلكه اگر مزاج سالم نباشد، پس آن خواب به حسب خلط غالب است از اخلاط اربعه كه صفرا و سودا و دم و بلغم باشد. مثلا اگر دم غلبه داشته باشد، در خواب خون سرخی را مشاهده می نماید و اگر بلغم


غلبه دارد، آب را در خواب می بیند و هكذا. و از این جهت است كه خواب در آخر شب تأثیرش بیشتر است، زیرا كه آخر شب هنگام خلاء معده است. و اگر مزاج را سلامتی باشد و نفس را نیز قوتی باشد آن خواب را حقیقی باشد. پس روح از بدن بیرون آید و رشته و علاقه [ای] از او در بدن باقی می ماند و گماشتگان در ابواب شهر بدن می نشاند به جای حواس خمسه كه اگر عارضه [ای] روی دهد جاسوسان آن علاقه را ملتفت می سازند و آنها روح را مخبر می سازند.از اینجا است كه اگر صدا كنی، او را یا دست بزنی و یا در زیر بینی او دود نمائی، بیدار می شود، اگر خواست خدا بر برگشتن روح باشد. پس چون روح از بدن بیرون می آید و از این علایق از زندان می رهد، پس انكشافی برای او حاصل می شود پس به عالم مثال می رود كه در ما تحت فلك قمر است و مثل جمیع آنچه در عالم شهود است در آنجا ثبت است، و آن را عالم مثال و عالم اظله و عالم اشباح و شهر جابلقا و جابرسا و حور غلیا و كوه قاف و اقلیم ثامن و عالم امر می نامند و عالم غیب می نامند. پس می بیند كه زید مرده و برای عمرو پسری متولد شده است و هكذا. پس مطابق واقع می شود و عكس صور موجوده در عالم شهود در آنجا وجود دارند و از اینجا است كه اگر نجاست در خواب بیند تعبیر به درهم و دینار می شود، زیرا كه درهم و دینار این عالم به منزله ی نجاست آن عالم است. و اگر نفس را بیشتر قوتی باشد اتصال به نفوس فلكیه به هم می رساند. پس در آنجا منتقش است، احوال عالم كون و فساد از امور گذشته و آینده. لیكن باید چشم بیننده صحیح باشد به عكس نبیند و الا صحیح نخواهد بود. مثلا صورتی كه در آیینه ی زرد باشد صورت زرد می نماید و اگر سرخ باشد، صورت سرخ می نماید و اگر آن آیینه كج باشد، صورت كج می نماید. مثلا اگر در شمشیر صیقلی عرضا صورت خود را ملاحظه نمائی صورت عریض می نماید. و اگر به درازی نگاه كنی، صورت دراز می نماید و هكذا. پس باید چشم صحیح و آینه صحیح باشد صورت خود را درست ببینی. و از اینجا است كه جماعت صوفیه را كشف شهود مطالب با طله فاسده دست به هم می دهد. مثلا صورت وحدت وجود را می بیند لهذا محی الدین عربی كه هم


صوفی و هم سنی بوده است و بعضی او را حمیت الدین اسم گذاشته اند می گوید كه:

مرا مكاشفه دست داد پس به معراج رفتم در آنجا دیدم كه ابوبكر را درجه ی بلندی است و عمر را درجه ی پست تر از او است و عثمان را درجه از هر دو پست تر است و درجه ی علی را دیدم كه از درجه ی هر سه به مراتب پست تر بود، پس به علی گفتم كه در دنیا در خطب و اشعار و مكالمات خود از ابوبكر و عمر و عثمان خود را بالاتر و افضل می دانستی. اكنون چرا پست تر از ایشانی؟ آن جناب جوابی نداشت.

و بطلان این كشف، ابین من الشمس و اظهر من الامس است. بلكه اگر چنین چیزی دیده شد از آن بابت است كه چشم او كج بود و آینه ی كشف او علیل بوده است، و به همان خیال خود چیزی دیده است. مثل این كه صورت تو در آب در می آید و اگر آب را حركت دهی صورت نیز حركت می كند با این كه صورت اصلی تو اصلا متحرك نیست. و الا پس اتفاق امت علی افضل از جمیع صحابه است و اعبد و ازهد بوده است. بلی از كوزه برون همان تراود كه در او است. بالجمله با صحت آلات آن خواب معتبر است و لذا ورد فی الحدیث:

ان الرؤیا فی آخر الزمان جزء من سبعین جزء من النبوة. [25] .

یعنی: خواب در آخر الزمان یك جزء از هفتاد جزء از پیغمبری است.

و اما اگر آن آلات صحیح نباشد آن خواب فاسد است، بلكه كشف نیز همین حكم را دارد؛ و از اینجا است كه علماء كشف از اشراقیین و صوفیه، در آن چیزهایی كه انكشاف یافته است برای ایشان اختلاف دارند: یكی به حسب كشف، قائل به وحدت وجود و اشتراك معنوی وجود است. و دیگری به حسب كشف، قائل به عدم وحدت وجود است بلكه او را مشترك لفظی داند. و یكی به حسب كشف، معاد را روحانی


می داند. و دیگری به حسب كشف، جسمانی و هكذا.

و در حدیثی وارد است كه در بدو خلقت كسی در خواب چیزی را نمی دید پس پیغمبری مبعوث شد و مردم را تكلیف نمود به اقرار به معاد و عذاب قبر. كسی ایمان نیاورد. می گفتند: چگونه می شود كه ورای این عالم عالمی باشد. پس ایزد تعالی خواب را برایشان مسلط ساخت كه در عالم خواب چیزها مشاهده می نمودند. پس از آن به آن پیغمبر اقرار آوردند و معاد را قائل شدند. و از جمله رؤیای صادقانه آن چیزی است كه سید رضی الدین بن طاووس در ملهوف روایت داشته كه:

ام الفضل، زوجه ی عباس، گفت كه قبل از ولادت حسین در خواب دیدم كه گویا پاره [ای] از گوشت پیغمبر - صلی الله علیه و آله - قطع شد و در دامن من گذاشته شد. پس آن را خدمت پیغمبر عرضه داشتم. یعنی آن خواب را به آن جناب گفتم. آن حضرت فرمود كه خواب تو راست است. پس به درستی كه فاطمه زود است كه پسری می زاید و من آن پسر را به تو می دهم كه او را شیر دهی. ام الفضل گوید كه كار به همان نحو واقع شد پس یك روزی آن كودك را آوردم و در دامن پیغمبر گذاشتم پس آن كودك بول كرد و یك قطره بر روی جامه ی پیغمبر واقع شد. پس من گوشت بدن آن كودك را فشار دادم. پس آن كودك به گریه درآمد. پس پیغمبر مانند غضبناك به من فرمود كه آرام بگیر، ای ام الفضل! پس این جامه ی من شسته می شود. پس به تحقیق به درد آوردی پسر مرا. ام الفضل گوید كه آن كودك را در دامن پیغمبر واگذاشتم و رفتم كه آبی آورم پس آمدم دیدم كه پیغمبر گریه می كند. پس عرض كردم كه سبب گریه ی شما چیست؟ پس فرمود كه جبرئیل خبر داد مرا كه امت من این فرزند را می كشند. [26] .



[1] حيز اصداد: مكان ابراز امر يا كاري.

[2] مواقعه: آميزش، نزديكي.

[3] متيقن: به يقين دانستن چيزي.

[4] انعام 73:6.

[5] اعراف 54:7.

[6] اسراء 85:17.

[7] مكابره: دشمني كردن.

[8] عوايق: بدبختيها و سختيها و مصيبتها.

[9] قطع: جزم.

[10] عيون اخبار الرضا عليه السلام 257:2.

[11] مجادله 10:58.

[12] تفسير القمي 355:2 و 356.

[13] يونس 63:10 و 64.

[14] تفسير القمي 314:1.

[15] الكافي 90:8.

[16] الكافي 90:8.

[17] بحار الانوار 312:44 و 313، ج 328:44، ج 3:45.

[18] عيون اخبار الرضا - عليه السلام.

[19] صافات 105:37.

[20] اسراء 60:17.

[21] تفسير القمي 21:2.

[22] يوسف 49 - 43 :12.

[23] مناقب ابن شهر آشوب 72:4.

[24] ابخره: بخار.

[25] الكافي 90:8.

[26] الملهوف:91 و 92.